شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مسدس
شهرِمدینه حسّ و حالی دارد امشب گویا هوای یک وصالی دارد امشب بـا بـوسـه ازلـبهای عـبـاسِ دلاور مـولای ما رزقِ حـلالی دارد امشب
آمـد قــمــر...آمـد پـنــاهِ آسـمــانهـا
شد قـبـلهگـاه ودلـبـرِ ابـروکـمـانها
آمد عـزیزی که عزیزِعالـمین است پُر نـورتر از آفـتابِ مـشرقـین است دارد صـلابت مـثلِ صد کوهِ تـنومندآمد گلی که بیگمان ذُخرالحسین است
این گل که آمد درجهان هـمتا ندارد
جایی به غـیرازسینـۀ زهـرا نـدارد
آمـد که تا مـعـنا دهـد مـاهِ جـبـین را عکـسی شود مـولاامیـرالمومنینرا
با جـلوۀ رخـسارِخود شـاداب کـرده اُمّالــوفـای نُـه فـلـک اُمّ الـبـنـیـن را
لبـریـزشد ازشـادمـانی بیتِ حـیـدر
مـوّآج شد ازفـرطِ شادی چشمِ مادر
اولادِ زهـرا دور این پروانه جمعاند گویا ملائک دورِاین فرزانه جمعاند
تـبـریک بـایـد گـفـت بر شـاهِ ولایت اهـلِمحـبـت بادلی جـانـانه جـمعاند
بـایـد کـه بـشـنـاسـیـم دریـای وفـارا
بـایـد بـیـامـوزیم ازاوهـر صـفـا را ما را بخر درجشنِ میلادت که پستیم بدجـوراز فرطِ گناهان ما شکـستـیم ما را مرانی ازدرِخود حضرت عشق درهرشرایط پیـشِ تو دامن بدسـتیم
دستی بگیر ای بهترین بابُ الحوائج
باید بـگـیـرم ازشـما قـطـعـاً نـتـایـج